امروز یه پست گذاشته بودم و راجع به اینکه چرا بعضی اوقات بی دلیل حس میکنم یه چیزی کمه و غمگین میشم پرسیدم. یه چیز جدید یاد گرفتم: empath

خیلی جالب بود. دارم راجع بهش سرچ میکنم بیشتر راجع بهش یادبگیرم. 

الان دارم نون خامه ای میخورم و یکم مضطربم چون اولین ددلاین فرداست. 

اسی کامن اپ تموم شد و فایل ادیت شدش رو گذاشتم رو گوگل درایو. سه نفری که خوندنش خوششون اومد ازش. حتی یکیشون که آفیسر مقطع مستر بود اینو گفت: you should be proud of this essay 

باعث شد خوشحال بشم :))

دارم سعی میکنم از چیزای کوچیک لذت ببرم و به مردم لبخند بزنم. 

یه حسی دارم. انگار یه نیرویی داره منو از اینجا میکشه نمیدونم چرا از زمستون پارسال باهامه 

اون موقع هایی که مُطی میرقصید. وقتایی که صبا میخوند و بهم میگفت چراغ کلاسو خاموش کنم و من داشتم یه چپتر از "همه چیز، همه چیز" رو میخوندم و یه ریدینگ آیلتس میزدم؛ دقیقا از همون موقع. میدونستم یه روز دلم تنگ میشه با اینکه هیچ کدوم از بچه ها این حسو نداشتن. 

 

فردا اپلای میکنم و شروع میکنم واسه دو تا سابجکت (ریاضی و شیمی) بخونم. کلاس کنکور باید ثبت نام کنم و یه جورایی تمرکزم رو بذارم رو کنکور و ساپلمنت اسی های بقیه ی دانشگاه ها. بعضی اوقات از ترس اینکه چند سال بعد انرژی الانم رو نداشته باشم میترسم. ولی از کجا معلوم؟ شاید بتونم اون موقع هم همه چی رو هندل کنم. 

 

ای کاش انقدر همه چیز رو قوی حس نمیکردم. ای کاش خودمو تلاش هامو بیشتر قبول داشتم. ولی باز خوبه که بهتر شدم. اون جمعه که نمرم رو گرفتم واقعا خوشحال بودم! چون نتیجه ی زحمتم بود واسه یه امتحان مهم. کاش واسه بقیه ی چیزا هم خوشحال شم. یعنی میشه یه روز از خودم و کارایی که میکنم راضی باشم؟ حداقل یه حس خوشحالی کوچیک. 

.

.

.

کاش بشه.

* دو تا کتاب جدیدمم رسید! قبلی رو تموم کنم یکیشونو شروع میکنم.

میکنم ,واسه ,خوشحال ,راجع ,اینکه ,شروع میکنم ,بعضی اوقات منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آرش دانلود دارالترجمه پارت درسی فایل دانلود فایل شراره الوارکده فروشگاه فایل پی دی فا Hamechiz آژانس هواپیمایی و خدمات مسافرتی